۱۳۸۸ آذر ۱۹, پنجشنبه

mon amoure


دیروز صبح برگشتم پاریس تا 28 دسامبر میمانم و بعد هم پرواز هایم شروع میشود ژانویه ی وحشتناکی خواهم داشت تمام بلیط های ژانویه چند وقتی هست رزرو شده و من از این همه اشتیاق توریست ها تعجب میکنم نا نزدیک های ساعت 3 بعد از ظهر داشتم آپارتمانم را مرتب میکردم کارم که تمام شد خودم را پرت کردم روی تخت چقدر دلم برای تختم تنگ شده بود قهوه درست کردم و لم دادم توی تختم و تلویزیون نگاه کردم کم کم داشت خوابم می برد و صدای تلویزیون گاه گاهی باعث میشد چشم هایم را باز کنم به تصور اینکه بیدارم خیلی وقت است که عادت دارم تلویزیون روشن باشد و بخوابم یکی از دوستانم میگوید این هم یکی از عواقب تنها زندگی کردن است وسط آن همه سر و صدا ی تلویزیون احساس کردم تلفن زنگ میزند توی خواب با خودم کلنجار میرفتم که ولش کن اگر کار واجبی داشته باشد که بعید میدانم حتما مسیج میگذارد نزدیک های ساعت 9 شب از خواب بیدار شدم و کلی به خودم بد و بیراه گفتم که با این خواب عصرانه تمام برنامه ی خواب امشب و فردایم به هم خواهد خورد کمی سالاد خوردم و یک مجله ی در پیت را باز کردم تا بخوانم بلکه از این حالت کسلی خارج بشوم ..یکهو یاد زنگ تلفن افتادم گفتم شاید مادرم بوده که معمولا عادت دارد وقتی برمیگردم پاریس حالم را بپرسد چراغ مسیج هم روشن بود دکمه اش را که فشار دادم تعجب کردم صدای خودت بود بعد از 3 ماه و تمام خاطرات خوبمان در پاریس خنده ام گرفت صدایت همان هیجان قبل را داشت و چقدر دلم برای لحن آرامش بخش صدایت تنگ شده بود 3 ماه پیش برای سر و سامان دادن به کار های شرکتت آمدی پاریس شهری که نمیدانم چرا دوستش نداشتی میگفتی کسی که متولد ویسکانسین باشد محال است عاشق پاریس بشود توی مهمونییه لیز برای اولین بار دیدمت آن شب فقط حرف زدیم و من از کارم گفتم و تو از خودت 3 ماه پیش هم قرار بود 9 روز پاریس بمانی و باز برمیگشتی کالیفرنیا ..تمام آن 9 روز با هم بودیم و تو فرانسوی ها را مسخره میکردی و به گیاه خواری من میخندیدی تنها میرفتیم برای خرید و گاهیی هم گردش اما هر وقت خواستی احساست را بگویی یک جوری از زیرش در میرفتم آن زمان آمادگی شروع یک رابطه را نداشتم و می ترسیدم مبادا احساسم زیادی جدی شود و هیچ وقت اجازه ندادم بیشتر از حد معمول به من و احساساتم نزدیک شوی اما روز آخر که برمیگشتی آرام بغلم کردی و بین بازوهایت حسه آرامش عجیبی به من دادی و توی گوشهایم زمزمه کردی که چقدر دوستم داری اما اگر من این دوست داشتن را نخواهم مجبورم نمیکنی و من باز جرات نکردم که بگویم دوستت دارم از من که دور میشدی بغض تمام چشم های آبی ات را گرفته بود و بلند توی خیابان داد زدی که عاشق پاریس هستی و من خندیدم و تو رفتی بعد از آن چندین بار تماس گرفتی اما پرواز هایم شروع شده بود و من کم برمیگشتم خانه دیروز حس کردم که چقدر تمام این 3 ماه به تو فکر کردم و چقدر دوستت دارم زنگ زدم و اصلا حواسم به اختلاف ساعت نبود با هم حرف زدیم و آرام گفتم که چقدر این 3 ماه دلم برایت تنگ شده بود و تو هم از احساساتت گفتی و مثله همیشه که صادقانه حرف هایت را میزنی گفتی و همان آرامش دوست داشتنی را به من دادی ....امشب باز می یایی پاریس و من چقدر دلم برای آغوشت و چشم های آبی ات تنگ شده...

depuis que tu es triste
le soleilne rayonne plus
la lune n'a plus d'eclat
les etoiles ne sont pas lumineuses
les nuages sont tenebreux
les mers n'ont plus de vagues
les arbres n'ont plus de bourgeons
les fleures ne sont pas encore ecloses
les oiseaux ne chantent plus
tous les etres sont tristes
mon coeur ne bat plus et mes larmes
ne s'arretent pas de couler car,tu es triste

۶ نظر:

  1. ناشناس۱۹/۹/۸۸

    سلام
    پست زیباتو خوندم .خیلی لطیف و رمانتیک بود .آخی.
    جواب پست زیباتو دادم رسیدی بخون .
    مرسی که به من سرزدی
    امیدوارم بهت خوش بگذره البته تا قبل از اینکه سرت دوباره شلوغ بشه .
    مرسی از شعرت که میدونم حتما زیباست معنیش
    شاد باشی و سبز هم وطن
    www.irangreenguys.wordpress.com

    پاسخحذف
  2. آخی چه رمانتیک ..برای هر 2 تاتون از صمیم قلب آرزوی بهترین ساعت ها و لحظات رو میکنم
    خیلی خوشحال شدم که بیشتر به خودت استراحت دادی هلن جان واقعا بهش نیاز داشتی
    راستی اگه ایران بودی الان ما چترامون رو باز کرده بودیم شیرینی میخواستیم برو خدا رو شکر کن که اینجا نیستی :***

    پاسخحذف
  3. راستی شاید ژانویه نباشی از همین الان سال نو رو بهت تبریک میگم و امیدوارم سال خوبی داشته باشی هلن جان

    پاسخحذف
  4. ناشناس۱۹/۹/۸۸

    یه چیزی بگم هلن عزیز
    تا میتونی و فرصتش هست عاشقی کن .خب ؟
    پشیمون نمیشی
    بهترین لحظات اون لحظه هایی است که با صدای عشقت از خواب بیدار میشی ، تو بغلش آروم میگیری ، باهاش می خندی ، بی نظیر و تکرار نشدنی . یادتم بمونه که همیشه یکی نیست که لایق دوست داشتن باشه .
    مرسی
    شاد باشی و سبز هم وطن

    پاسخحذف
  5. ناشناس۲۰/۹/۸۸

    سلام
    ببخشید هی مزاحم میشماااا
    ولی اومدم بگم آپم .اگه وقت اجازه داد و میون ابرا نبودی یه سری بهم بزن اگرم میون ابرا بودی که از اون بالا برام دست تکون بده یا اگه نشد تف کن پایین .
    منتظرتم
    مرسی
    شاد باشی و سبز هم وطن
    www.irangreenguys.wordpress.com

    پاسخحذف
  6. چه عجب دوباره نوشتی.وقتایی که حوصله نداری نوشتن هم کار خوبیه.من که فکر می کنم از مجله خوندن بهتر باشه.
    عشق و شور جوانی

    پاسخحذف